در آرزوی سر زدن آفتاب وصال ،شب
هجران را تحمل میکنم بیهوده نیست که من بی
تو،نمیشوم وترکیب تو در نام من قاعده زبان
است که من بی تو سرگردانم،وتو بی من گنگ و
منم که تو را مینوازم که بی من چنگ خاموشی و توی که
به من شور میدهی که بی تو سیاهی
سردم و سراب ساکتم